رویا می بینم در بیداری
خورشید شبانه در کوچه ها قدم می زند
چه رویایی... چه رویایی
یکی جامه ماه پوشیده
می گذرد آرام از گذرگاه تنهایی
پرده شب را کنار می زند
چه غوغایی ... چه بلوایی
ای غریبه که تنهایی و گمنامی
بیدارم نکن از این خواب که عطر قدم هایت عجیب آشناست
بیدارم نکن که این خواب بسیار شیرین تر از بیداریست
تو که قدم می زنی این حوالی
می دانی اینجا
این کوچه ها که قدمگاه تو شده
جاییست کوچک و بس تنگ
این جا که تو می روی و گوشه گوشه اش را گل نرگس می کاری
این جا محدوده دل من است
خانه ایست برای جای پای تو
چه خیالم بهشتی می شود
یعنی تو ای غریبه تنها
تو همانی که عمریست آرزوی منی
اگر خوابم بگذار با این رویای شیرین آرام بگیرم
و اگر بیدار بگذار لمس کنم حقیقت تو را
ای غریبه که بی نهایت زیبایی
مبادا تعبیر این خواب دوری هفت ساله باشد از نعمت با تو بودن
مبادا که تکفیرم کنی به جرم لایق نبودن
نکند این هفت انقدر به درازا بکشد که نابینا شود چشم هایم از غصه ندیدنت
نکند من بیایم به دنبالت و تو از این گذرگاه رفته باشی
این دل هر قدر که کوچک و تنگ است
خوب می داند زنده به یاد توست
و مدیون گام های تو
مبادا بروی
حتی نگذاری جای پایت برای دلم یادگاری بماند...
.: Weblog Themes By Pichak :.